سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیلی تنهام

و روی بوم  سجاده کنار قاب تنهایی             

خودم را میکشم هر شب دراین محراب تنهایی!


دوباره اشک میریزم جدایی سهم من بود و

تویی در حجم چشمانم همیشه خواب تنهایی

 

غم سنگین من را شانه ی دیوار میفهمد

دلم آرام می ریزد شب مهتاب تنهایی

 

تمام خاطراتت را قدم زد رّد پاهایم

در این احساس بی پایان و بی اعصاب تنهایی

 

نگاهم خیره می ماند به سمت بینهایت ها

به قدر وسعت دریا ، لب تالاب تنهایی

 

و عمری منتظر هستم که خیلی زود برگردی!

چه زجری می کشد مردِ ... دل بیتاب تنهایی


نوشته شده در دوشنبه 90/9/7ساعت 5:4 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |