خیلی تنهام
سهراب می گوید:
سنگ در برکه می اندازم
ومی پندارم با همین سنگ زدن
ماه بهم می ریزد!
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب،
ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت!
من اما ،
سنگ در برکه ی تنهایی ام انداخته ام ،
شاید نقش مرا از حافظه اش خط بزند!
نوشته شده در جمعه 90/8/27ساعت
8:20 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |
محمدنصیرزاده
چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... ! برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... ! کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی ! ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!! و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... !
چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... ! برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... ! کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی ! ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!! و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... !
