سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیلی تنهام

باز این چه شورش است که در خلق عالم است  
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است 
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین  
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است 
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو  
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است 
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب  
کاشوب در تمامی ذرات عالم است 
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست  
این رستخیز عام که نامش محرم است 
در بارگاه قدس که جای ملال نیست  
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است 
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند  
گویا عزای اشرف اولاد آدم است


نوشته شده در جمعه 90/9/4ساعت 1:46 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |


ای تشنه عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان بپیوند
در جاری مهر شستشو کن
وآنگاه زخون خود وضو کن
رو جانب قبله وفا کن
با دل سفری به "کربلا" کن
بنگر به نگاه دیده پاک
خورشید به خون تپیده در خاک
افتاده "وفا"به خاک گلگون
"قرآن" به زمین فتاده در خون
عباس علی ابوفضایل
در خانه عشق کرده منزل

*****
ای سرو بلند باغ ایمان
وی قمری شاخسار احسان
دستی که زخویش وانهادی
جانی که به راه دوست دادی
آن شاخ درخت باوفائیست
وین میوه باغ کبریائیست
ای خوبترین به گاه سختی
وی شهره به شرم و شوربختی
رفتی که به تشنگان دهی آب
خود گشتی از آب عشق سیراب


*****
آبی زفرات تا لب آورد
آه از دل آتشین برآورد
آن آب زکف غمین فرو ریخت
وز آب دو دیده با وی آمیخت
برخاست ز بار غم خمیده
جان بر لبش از عطش رسیده
بر اسب نشست و بود بیتاب
دل در گرو رساندن آب
ناگاه یکی دو روبه خرد
دیدند که شیر آب میبرد
آن آتش حق خمیده بر آب
وز دغدغه و تلاش بیتاب


*****
"دستان خدا" زتن جدا شد
و آن قامت "حیدری" دوتا شد
بگرفت به ناگزیر چون جان
آن مشک زدوش خود به دندان
وآنگاه به روی مشک خم شد
وزقامت او دو نیزه کم شد
از "خون" تن او به "گل" نشسته
صد "خار" بر آن ز"تیر" بسته
دلشاد که گر زدست شد دست
آبیش برای کودکان هست
چون عمر گل این نشاط کوتاه
تیر آمد و مشک بردرید... آه!!
این لحظه چه گویم او چه ها کرد
تنها نگهی به خیمه ها کرد
"ای مرگ کنون مرا ببر گیر
از دست شدم کنون زسر گیر"
میگفت و بر آب خون نگاهش
وز سینه تفته بر لب آهش
خونابه و آب بر می آمیخت
وزمشک و بدن به خاک می ریخت

*****
چون سوی زمین خمید آن ماه
عرش و ملکوت بود همراه
تنها نه فتاد بوفضایل
شد کفه کاینات مایل
هم برج زمانه بی قمر شد
هم خصلت عشق بی پدر شد
حق ساقی خویش را فرا خواند
بر کام زمانه تشنگی ماند

*****
در حسرت آن کفی که برداشت
از آب و فرو فکند و بگذاشت
کف بر لب رود و در تکاپوست
هر آب رونده در پی اوست
هر موج به یاد آن کف و چنگ
کوبد سر خویش را به هر سنگ
چون مه شب چارده برآید
دریا به گمان فراتر آید
ای بحر بهل خیال باطل
این ماه کجا و بوفضایل
گیرم دو سه گام برتر آیی
کو حد حریم کبریایی


نوشته شده در جمعه 90/9/4ساعت 1:38 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

                           محرم و عاشورا

* محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده ، و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.


* محرم ماهی است که به وسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شده ،  و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنی امیه،  که اسلام را تا  لب پرتگاه برده بودند ، رهایی بخشید.


* این خون سید الشهدا است که خونهای همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد .

* ماه محرم برای مذهب تشیّع ماهی است که پیروزی، در متن فداکاری و خون به دست آمده است.


* محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست، که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد، وراه فنای ظالم و شکستن ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن  دانست. واین خود سرلوح? تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر.


* با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد.ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد.ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم ‍«و داغ باطله » بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد. ماهی که به نسل ها در طول تاریخ ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت.ماهی که شکست ابر قدرتها را در مقابل کلمه حق، به ثبت رساند.ماهی که امام مسلمین ، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت.


* سید الشهدا را کشتند، اسلام ترقی اش بیشتر شد.


* سیدالشهدا _سلام الله علیه_ با همه اصحاب و عشیره اش قتل عام شدند،لکن مکتبشان را جلو بردند.


* شهادت حضرت سیدالشهدا مکتب را زنده کرد .


* زنده نگه داشتن عاشورا ، یک مسأله بسیار مهم سیاسی _ عبادی است.


* انقلاب اسلامی ایران ، پرتویی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.


* کربلا کاخ ستمگری را با خون در هم کوبید ، و کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی را فرو ریخت.


* کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سید الشهدا را زنده نگه دارید ، که با زنده  بودن او اسلام زنده  نگه داشته می شود.


* مسأله کربلا ، که خودش در رأس مسائل سیاسی هست ، باید زنده بماند.


* ملت بزرگ ما باید خاطره عاشورا را، با موازین اسلامی ، هر چه شکوهمندتر حفظ نماید.


* این محرم را زند ه نگه دارید؛ ما هر چه داریم از این محرم است.


* محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.


* تمام این وحدت کلمه ای که مبدأ پیروزی ما شد ، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این  مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد.


* مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان ، که مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل،و عدل بر ظلم، وامانت بر خیانت، و حکومت اسلامی بر حکومت طاغوت است ، هر چه با شکوه تر و فشرده تر بر پا شود ، و بیرق های خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم و ظالم ، هر چه بیشتر افراشته شود.

 

* ماه محرم ماهی است که مردم آماده اند برای شنیدن مطالب حق.


* گریه کردن بر عزای امام حسین ، زنده نگه داشتن نهضت ، و زنده نگه داشتن همین معنا که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد ، دستور است.


* باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد.


* عاشورا روز عزای عمومی ملت مظلوم است ، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است.


نوشته شده در جمعه 90/9/4ساعت 1:31 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

سلام مولای غریب من

مولا جان در این شبها جای پدر خالیست...

جای نگاه مهربانش بر نگاه زیبایت خالیست...

او می رود تا زیباترین معشوق هستی به امامت برسد

در غم پدر چه غریبانه اشک می ریزی که دیگر همدمی از اهل بیت برایت نمانده ...

مولا جان امشب فرشتگان باید رسم انتظار را بیاموزند

آخر قرار است هزاران سال در پس پرده بمانی و این بار عشق را با انتظار معنی کنی !

آخر قرار است این انتظار به قدری طولانی شود که حتی برخی از شیعیانت بودنت را دروغ پندارند

و شما...

در غربت و تنهایی خویش چه صبورانه مهربانی می کنی

بر این همه ظلمی که بر قلب مظلومت حمله ور می شود

حیف باشد آن همه زیبایی بخاطر گناهان من پوشیده بماند

حیف باشد آن قلب مهربان از بی مهری من رنجیده شود






مولا جان اجازه می دهی در هر غروب جمعه که دلت بیشتر از روزهای دیگر می گیرد

بر زبان بگویم : هنوز هم منتظریم؟

مولای من

اجازه می دهی وقتی که فرشتگان نامه ی اعمالم را جلوی چشمانت می گیرند

لبخندی از سر امید بر روی لبهایت بنشانم ؟

مولای مهربانی گر چه بارها دانسته یا ندانسته غمگینت کردم

اما...اجازه بده که تو همان پسر خون خدایی

همانی که هیچگاه حتی از دشمنش نا امید نمی شد

پس از غلام رو سیاهت نا امید مشو

بگذار هر حرفی زیبایی که می زنم عملی کنم

نه از آن عده باشم که حرفشان با عملشان یکسان نیست

می گویند دروغ بد است

اما دروغ می گویند

می گویند ظلم بد است اما ظالم می شوند

مولای من

بگذار از عشق تو سر به بیابان بگذارم که لیلی زمان تو هستی

پس اگر تمام عالم مجنون بیابانیت شوند باز هم سهم چشمت را جبران نکردند

مولا جان امشب که به امامت می رسی

بگذار بار دیگر در قلبم غوغا کنم و به این امام زیبا افتخار کنم

بگذار عهدی با چشمانت ببندم که دیگر شکستنی نیست

من عهد می بندم

که همیشه مجنونت باشم

و تو بر این مجنون آواره رحم کن

که تو مهربانترینی !


نوشته شده در پنج شنبه 90/9/3ساعت 6:32 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

پشت سرهرمعشوق،خداایستاده است.پشت سرهرآنچه که دوستش

 

می داری....

وتوبرای اینکه معشوقت راازدست ندهی،بهتراست بالارانگاه

نکنی،زیراممکن است چشمت به خدابیفتدواوآنقدربزرگ است که

 هرچیزپیش اوکوچک جلوه می کند....پشت سرهرمعشوق،خداایستاده

است...

اگرعشقت ساده است وکوچک ومعمولی،اگرعشقت گذراست وتفنن

 وتفریح،خداچندان کاری به کارت ندارد.اجازه می دهدکه عاشقی

کنی،تماشایت می کندومی گذاردکه شادمان باشی....

اماهرچه که درعشق ثابت قدم ترشوی،خداباتوسخت گیرترمی

 شود.هرقدرکه درعاشقی عمیق ترشوی وپاکبازتر وهراندازه که عشقت

 ناب ترشودوزیباتر،بیشتربایدازخدابترسی....

زیراخداازعشق های پاک وعمیق وناب وزیبانمی گذرد،مگرآنکه آن رابانام

 خودش تمام کند....

پشت سرهرمعشوقی،خداایستاده است وهرگامی که تودرعشق برمی

داری،خداهم گامی درغیرت برمی دارد.توعاشق می شوی

وخداغیورتر...

وآنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه

 ممکن وعشق چه آسان....خداواردکارمی شودوخیالت رادرهم می

 ریزدومعشوقت رادرهم می کوبد.

معشوقت،هرکسی که باشد....هرجاکه باشد....وهرقدرکه

باشد....خداهرگزنمی گذاردمیان توواو،چیزی فاصله بیندازد.

معشوقت می شکندوتوناامیدمی شوی ونمی دانی که ناامیدی زیباترین

 نتیجه عشق است....نا امیدی ازاینجاوآنجا....ناامیدی ازاین کس وآن

 کس....ناامیدی ازاین چیزوآن چیز....

توناامیدمی شوی وگمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست وبر

 آنی که شکست خورده ای وخیال می کنی که آن همه ذوق وآن همه

 عشق راتلف کرده ای....اماخوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای

 ازعشقت،حتی قطره ای هم هدرنرفته است....

خداهمه راجمع کرده وهمه رابرای خویش برداشته وبه حساب

خودگذاشته است...


نوشته شده در پنج شنبه 90/9/3ساعت 6:29 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

 

 

مقدمه مدیر وب:


چند ماهی است که در رسانه های جمعی دنیا و دنیای مجازی مخصوصا وب سایت ها و وبلاگ های مربوط به آخرالزمان چه در داخل و چه در خارج بحث 2012 و پایان دنیا در این سال، داغ است. ضمن این که ما منابع مربوط به آینده جهان را باید تنها در ثقلین (و نه پیشگویی های افراد دیگر) جستجو کنیم و موقعیت خویش را شناسایی کنیم، به تبع آگاهی از رویدادهای اطراف و این که در دنیای پیرامونی چه نظرگاه هایی در خصوص آخرالزمان وجود دارد، ضروری است.

بحث 2012 از همین بحث هایی است که آگاهی از آن و ریشه یابی علل مطرح شدن آن برای منتظران ضروری است، همیشه نمی توان به ظواهر و حتی باطن اول و دوم حکم کرد خاطرم هست یکی از دوستان نزدیکم به بنده می گفت تو فوق العاده مرموزی و نمیشود سر از کار شما درآورد که دارید چکار می کنید. یک روز بعد از اینکه دوسه ماهی همه رفتار بنده را زیر ذره بین گذاشته بود آمد و گفت فهمیدم چه کاره ای و توانستم بفهمم موضعت چیست و از این قبیل اظهارات. بنده به وی گفتم یک بار و برای آخرین بار به تو می گویم که دارید اشتباه می کنید و به وی گفتم که شما فلان و فلان را برداشت کردی درست است؟ ایشان گفت آری و من گفتم این همانی بود که در این مدت من می خواستم شما برداشت کنی و بعد برایشان توضیح دادم که انسان های معمولی از ظاهرشان همه چیز پیداست ولی انسان های قوی تر شخصیتی در پس این ظاهری که نشان می دهند دارند و پشت آن پنهان شده اند و انسان های قوی تری هستند که چندین ماکت جلو خودشان گذاشتند که حتی اگر کسی هم باهوش بود و تونست پشت ماکت اول را ببیند فکر می کند که ماکت دوم دیگر حتما خودش است و به همین کشف راضی و مشعوف شود در حالی که شخصیت اصلی پشت همه ماکت ها دارد به شما میخندد.

البته شاید آن شخص کمی از ماکت دومی را از پس ماکت اولی عمدا بیرون بگذارد تا انسان هایی که فکر میکنند باهوشند چشمشان به آن بیفتد و کیف کنند که همه چیز را فهمیده اند. بعضی از چیزها هست که فکر میکنیم کشف کردیم ولی این دقیقا همان چیزی هست که مخاطبت دوست داشت به آن برسیم و ما رو به اون سمت سوق داد و ما به نتیجه به دست آمده راضی شدیم و آن را موضع خودمان قرار دادیم در حالی که اون درحال خندیدن به ما است

فتنه آخرالزمان این نیست که عوام در آن بمانند در واقع خیلی از خواص هم به مشکل بر می خورند.
بنابراین بحث 2012 و این که چرا با دو سال تخفیف از 2014 به 2012 تنزل یافته و آیا احتمال به تعویق افتادن این تاریخ همان گونه که قبلا نیز از سوی مطرح کنندگان آن انجام شده است، از جمله بحث هایی است که نباید به آن ها با تایید مطلق نگاه کرد، این اتفاقات و سال های پیش رو قرینه و اماره ای برا ماست که نشان می دهد تحولات بزرگی در پیش روست. والعاقبه للمتقین.

با این توضیح به بررسی این سال از نظرگاه مسیحیان می پردازیم.

این مقاله نوشته "گری پتی" نویسنده مجله "بشارات جدید" می باشد که توسط حقیر ترجمه شده است امیدوارم مورد توجه و مداقه منتظران قرار گیرد.


* آیا سال 2012 پایان جهان است؟

ادعا شده که تقویم باستانی مایاها به طور مرموزی در نقطه انقلاب زمستانی در سال 2012 به پایان می رسد. آیا تاریخ بشر در این زمان به پایان خواهد رسید؟ شور و شوق 2012 تلویزیون، مجلات، استودیوهای عمده فیلم، کتابفروشان و ده ها وب سایت را در برگرفته است. آیا پیشگویی کتاب مقدس آن چه را که واقعا در آینده اتفاق می افتد آشکار می کند؟

پیش بینی از خرابی کلی سخن می گوید! بر اساس برخی پیش بینی ها، شهرها با سونامی عظیم، زلزله و طوفان های رده 5 نابود می شوند؛ باران شهاب سنگ و مرگ اتشین از آسمان خواهد آمد؛ و تاریخ بشر به طرز خشونت باری پایان خواهد یافت.

این انگاره مخلوطی از تفکر و تعمق در تقویم قوم باستانی مایا، کتاب رمز داوینچی، برخی از پیشگویی های کهن شرقی، نوشته های نوسترداموس و متونی از کتاب مقدس می باشد.

 


در حالی که جلوه های ویژه فیلم 2012، پدیده سونامی در سراسر زمین را می تواند به صورتی خیره کننده ای ارایه دهد، پاسخ به پرسش شما در خصوص آینده در گمانه زنی در تقویم قوم مایا و یا در نوشته های نوسترآداموس و یا پیامبران خودساخته یافت نخواهد شد. پاسخ های واقعی به پرسش در مورد پایان جهان تنها در منبع واقعی (پیشگویی کتاب مقدس) یافت می شود.

بسیاری از افراد معتقدند که کتاب مقدس، به ویژه مکاشفات یوحنا، تخریب اتشین مزاج بشر را پیش بینی کرده است. مطالعه این کتاب نشان می دهد که، اگر چه پیشگویی ها آن حاوی شرح رویدادهای بزرگ در آینده است، اما در نهایت از امید سخن می گوید.

* پایان جهان؟

مکاشفات یوحنا در اواخر قرن اول میلادی برای اولین بار توسط یوحنای رسول نوشته شده است. مشاهدات او نشان می دهد که قبل از ظهور مسیح، بشریت از جنگ های ویرانگر، اپیدمی بیماری، نزاع های مذهبی و قحطی در مقیاس جهانی رنج می برد. بسیاری از این رویدادها را در تیتر اخبار روزانه مشاهده می کنیم.

مشاهده جهان در آستانه هرج و مرج اقتصادی می تواند شما را مضطرب کند. گزارش های خبری  بیماری های همه گیر در هر شب، بحران های جاری در خاورمیانه، کشورهای سرکش در حال توسعه سلاح های هسته ای، تنش های مذهبی و نژادی، و پیش بینی حوادث زیست محیطی می تواند باعث شود شما به سوراخی خزیده و خود را از تمام اخبار بد پنهان سازید.

ناامید نشوید! عیسی مسیح در پیش گویی بزرگ در نزدیکی پایان رسالتش بر روی زمین، اعلام کرده است که او بازگشته بشریت را از نابودی کلی نجات خواهد داد (متی 24:22). مکاشفات یوحنا در مورد زمان رستگاری مورد ادعای مسیح سخن می گوید.

* پیشگویی مکاشفات یوحنا چیست؟

مکاشفه 6 از شمارش معکوس پایان عصر سلطنت انسان بر روی زمین سخن می گوید. این باب از شش مُهر سخن می گوید و مجموعه ای از وقایع را به تصویر می کشد که جهان را شدیدا تکان خواهد داد. چهار مهر اول از این مهرها همان چهار سوار بدنام مکاشفات است که به ترتیب سمبل فریب مذهبی، جنگ بی امان و خونین، قحطی و شیوع بیماری های کشنده است. (آیات 1-8؛  متی 24:5-7).

در پی آن ها مهر پنجم می آید که نشان از آزار و اذیت اقلیت های مذهبی و شهادت تعدادی از بندگان واقعی خدا دارد(آیات 9-11 ؛ مقایسه کنید با متی 24:9).  بعد مهر ششم می آید، که حاکی از زمین لرزه عظیم و وحشتناک و دیگر نشانه های آسمانی است (آیات 12-17 ؛ مقایسه کنید با متی 24:29).

داستان همچنان در باب 8 با آنچه که به آن "هفت شیپور" گفته می شود ادامه می یابد. اولین شیپور حمله " تگرگ و آتشِ آمیخته با خون" است، احتمالا بارش شهاب سنگ های آسمانی که یک سوم پوشش گیاهی سیاره ما را تخریب می کند (آیه 7).

شیپور بعدی "و چیزی به‌سان کوهی بزرگ که مشتعل به آتش بود، به دریا افکنده شد" احتمالا توصیفی از فوران های آتشفشانی و یا بارش خرده سیاره یا ستاره های دنباله دار است، "یک‌ سوّم دریا بدل به خون گشت" نشان دهنده از بین رفتن یک سوم زندگی دریایی می باشد (آیات 8-9) سومین شیپور - " ستاره‌ای بزرگ چون مشعلی سوزان از آسمان به‌روی یک‌ سوّم از رودخانه‌ها و چشمه‌ساران فرو افتاد. " به نظر می رسد توصیف برخورد یک سیارک یا ستاره دنباله دار باشد. این برخورد یک سوم ذخیره آب شیرین جهان را مسموم خواهد ساخت. (آیات 10-11).

به دنبال آن شیپور تاریکی می آید، که قسمت زیادی از نور خورشید، ماه و ستارگان را محو می سازد. این امر احتمالا به علت دود، گرد و غبار، خاکستر و زباله های دیگر ناشی از سه شیپور قبلی ست (آیه 12).

بعد از آن دو نیروی بزرگ نظامی خواهند آمد، اولی ماه ها عذاب را بر مردم تحمیل خواهد کرد و دومی یک سوم از مردم را نابود خواهد ساخت (مکاشفات 9:1-18)، یعنی بیش از 2 میلیارد نفر.

همان طور که فصل های بعدی کتاب نشان می دهد، حوادث وحشتناک دیگری در راه است. سراسر جهان ـ با هر چیز و هر کسی که در آن خواهد بود ـ به شدت تکان خواهد خورد. نوع بشر واقعا در آستانه انقراض است!

متی 24:21-22 به ما می گوید: "... در آن زمان چنان مصیبت عظیمی روی خواهد داد که مانندش از آغاز جهان تاکنون روی نداده، و هرگز نیز روی نخواهد داد. اگر آن روزها کوتاه نمی‌شد، هیچ بشری جان سالم به ‌در نمی‌برد. امّا به‌خاطر برگزیدگان کوتاه خواهد شد." در این زمان، هنگامی که به نظر می رسد که همه امیدواری از دست رفته است، آخرین امید جهان از راه می رسد.

در مکاشفه باب 19 شرح بازگشت عیسی مسیح را می خوانیم: "آن گاه دیدم که درهای آسمان باز است و پیش رویم، هان اسبی سفید در آن جاست، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد. چشمانش به آتشِ مشتعل می‌ماند و بر سرش تاج های بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش. ردایی دارد به خونْ آغشته و نامش کلام خدا است. سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه. و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید برّان، تا با آن بر قوم ها بتازد. بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند. چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پا‌هایش به خروش در‌خواهد آورد. و بر ردا و ران او نوشته است: شاه شاهان و ربِ ‌ارباب (آیات 11-16)."

او نخست رهبری جهانی ملهم از  شیطان را که جهان را به تنگ آورده نابود خواهد کرد و سپس ارتش هایی را که تقریبا مردم را تا سرحدی نابودی برده اند، نابود خواهد ساخت (آیات21 - 17).

بسیاری از مردم معتقدند که بازگشت قدرتمندانه مسیح در آینده و نابودی شیطان پایان داستان است، اما خداوند در مکاشفات نازل شده برای یوحنا این را سناریو نهایی نمی داند. او می نویسد که پس از این اتفاقات مهیب، عیسی پادشاهی خدا در زمین را برای یک هزار سال تأسیس خواهد کرد، و صلح و رفاه را به ارمغان خواهد آورد (مکاشفه 7- 1 : 20).

در عهد عتیق، اشعیا نبی اوضاع زمین در طول سلطنت عیسی مسیح را توصیف می کند. در باب 2 آمده است: "در روزهای آخر، کوهی که خانه خداوند بر آن قرار دارد، بلندترین قله دنیا محسوب خواهد شد و مردم از سرزمین های مختلف به آن جا روانه خواهند شد" (آیه 2).

در پیشگویی کتاب مقدس، کوه ها، اغلب نماد دولت ها است. این به ما می گوید که عیسی مسیح، به عنوان رییس دولت الهی، بیش از تمام دولت ها در سراسر زمین حکومت خواهد کرد. "آنان خواهند گفت: بیایید به کوه خداوند که خانه خدای اسرائیل بر آن قرار دارد برویم تا او قوانین خود را به ما یاد دهد و ما آن ها را اطاعت کنیم. زیرا خداوند دستورات خود را در اورشلیم صادر می کند.

خداوند به جنگ های بین قوم ها خاتمه خواهد داد و آنان شمشیرهای خود را به گاوآهن و نیزه های خود را به اره تبدیل خواهند کرد. قوم های دنیا دیگر در فکر جنگ با یکدیگر نخواهند بود." (آیات 3-4).

این پیش گویی باید ما را سرشار از امید سازد. بشریت زنده خواهد ماند و در نهایت موفق خواهد شد جهانی پر از صلح و هدفی فراتر از امیال وحشیانه را ببیند!

* وظیفه چیست؟

بنابراین در 2012 چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کتاب مقدس به وضوح نشان می دهد که بشریت در سال 2012 یا هر سال دیگر شاهد انقراض نخواهد بود، عیسی مسیح در نهایت ما را نجات خواهد داد. حوادث آخرالزمانی ذکر شده در 2012 به نتیجه نخواهد رسید.

ابتدا بسیاری از رویدادهای دیگر پیشگویی شده در آغاز کتاب مقدس، باید تحقق یابد. شرایط کاملا محقق نشده است، اما در حال نزدیک تر شدن است و قطعا خواهد آمد. در واقع، شواهد زیادی به ما نشان می دهد که ما در آخرین روز های سلطنت انسان تحت امر شیطان به سر می بریم.

خوشبختانه، همانطور که در بالا اشاره شد، کتاب مقدس نشان می دهد که عیسی مسیح بازگشته بشریت را از نابودی نجات می دهد. بین زمان حاضر تا آن زمان می توانید امیدوارانه زندگی کنید و زندگی خود را کنترل کرده و به سوی خالق خود بازگردید.

در مکاشفات یوحنا، خداوند به ما می گوید که دوران فاجعه باری پیش روست، اما این کتاب همچنین به ما می گوید که تغییر منحصر به فرد و کلی جامعه در آینده در راه است. عیسی مسیح باز می گردد، نه به صورت یک نوزاد در انبار، بلکه به عنوان رب الارباب و پادشاه پادشاهان برای استقرار پادشاهی خدا در زمین. او در آینده برای نجات جهان خواهد آمد!

بازگشت وی شروع یک زندگی واقعی و رفاه بدون جنگ، جرم، شیوع بیماری و فقر و ناامیدی است. آن خواهد بود زمانی که همه مردم خالق و قادر متعال را شناخته و در راه او زندگی می کنند. آینده ای فوق العاده در انتظار بشریت است!
 

نوشته شده در پنج شنبه 90/9/3ساعت 6:20 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

در یک کهکشان بی سر وته ، یک ( چیز ، موجود ، جسم ؟! ) گردی است به نام زمین .

زمین در مقابل کهکشان بسیار کوچک و در مقابل انسانها بسیار بزرگ می نماید ،

و روی زمین موجوداتی دوپا با دو چشم و دو گوش اما یک زبان و یک قلب زندگی میکنند به نام " انسان "

و این انسانها چیزی دارند به نام روح ؛ که وسعت روح در مقابل کهکشان و زمین و هر چه در آن است بسیار بزرگتر است ، و یک " چیز " معمولا هر چه از نظر موجودیت وسیعتر باشد ملزم به پیچیدگی های بیشتری است ، مثل موجودیت وسیع یک اتم با پیچیدگی های خاص خودش .

بنابر این سخت نیست تصور کنیم پیچیدگی های روح انسانی هر چند ساده را ...

من هم انسانم !

وقتی کودک بودم یک لایه بیشتر نداشتم ،

و این سیر صعودی لایه دار شدنم تا زمانی که سنم را 20 سال نامیدند ، زیاد سریع نبود

وقتی 15 ساله بودم دنیا را مثل خودم یک لایه می دیدم

و هر چقدر معلم جغرافیمان تلاش کرد پوسته ، گوشته ، هسته را یادم دهد ، نتوانست !

19 ساله که شدم ، دیگر میدانستم زمین چند لایه است و آدمها نیز هم

اما فقط میدانستم ! و هرگز حسش نکرده بودم

تا آن زمان ...

آن زمان که عشق و سیاست در هم آمیخت

و من هر روز به خودم میگفتم صبور باش ، این نیز بگذرد ...

هر چقدر فکر میکنم ، نمیدانم چه شد و از کجا شروع شد

زمانی که تصمیم گرفتم خودم بر علیه خودم شورش کنم

من خشمگین بودم

آری از یک لایگی خودم و ناتوانی ام در برابر سایه ی لایه های دیگران خشمگین بودم

و اینگونه شد که به خودم اعلان جنگ دادم

و جنگ من با خودم شروع شد

بر سر عشق فریاد زدم و عشق به همه چیز را از دلم بیرون راندم

به هر چه ایمان خندیدم و آنها را هذیان نامیدم

بخاطر دروغ نزدیکترین کسانم عصیان کردم و به دروغگویی بزرگ تبدیل شدم

و هر روز به خودم دروغ گفتم

" آن که میداند "  درونم را به دادگاه کشاندم

و او را بخاطر اینکه هرگز ساکت نمیشد متهم کردم

و چه با وفا بود او که همچنان هرگز ساکت نشد ...

تصمیم گرفتم که دیگر هیچ چیز برایم مهم نباشد

و بدین ترتیب آرام آرام تمام شدن خودم را به نظاره نشستم

اما یک روز ...

همان روزی که میان مردم بیگانه روی زمین و رو به آسمان نشستم و گریستم

و گریستم و گریستم و گریستم

بر سر قبر مهدیه ای که تازه مردنش را فهمیده بودم ...

 " آن که میداند "  وجودم آن روز خوشحال بود

خوشحال از اینکه بالاخره " بودنم " ، بزرگترین موهبت هستی را حس کرده ام

و این تازه شروعش بود

اول راهی سخت

که رنج سختی اش گاهی زیادی بر دست هایم سنگینی می کند

و امروز من 23 سال و 2 ماه و 23 روز دارم

وجودم پر از لایه است ، لایه هایی که به 4 دسته تقسیم شده اند و هر دسته ماهی یکبار خودی نشان می دهند ...

و خوشحال میشوم ، از اینکه گاهی ، آشنایی ، یکی از من های وجودم را میشناسد و به او سلام میدهد

و گاهی غمگین ام ، از آدم هایی که میگویند مرا و تمام لایه های مرا خوب میشناسند ، اما دورترین ها همان ها هستند ...

من و لایه هایم در میان صفحات این وبلاگ تنهاییم ، وقت کردی با لایه هایت سری به ما بزن

                                        ...


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 8:58 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

 

قرارمان بهشت

پای درخت ممنوعه

تو بگویی

“سیب”


من از لبت بچینم این بار.


" ? "

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 8:53 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

 


تمامی مزرعه

کافر صدایش میزدند

گل آفتاب‌گردان کوچکی را که

عاشق باران شده بود!


" ؟ "

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 8:50 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |

هیچ‌کس نخواهد دانست

که روی سخن من

با که بوده است

با خداوند خویش

که چون زنی زیباست

یا با زنی زیبا

که خداوندگار زندگی من

بوده است



نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 8:49 عصر توسط محمدنصیرزاده نظرات ( ) | |
<      1   2   3